رفتن به محتوای اصلی
یکشنبه ۱۴ دسامبر ۲۰۲۵
یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴

بار دیگر آمدی

بار دیگر آمدی
در گرامیداشت یاد ماندگار فریبرز رئیس دانا

بار دیگر آمدی


بار دیگر آمدی ، 
رئیس ،
با قامتی ستبر و پهلوانی ،
و موهایی آشفتهِ در چشم اندازِ ِ گندمزار

باد در گندمزار می دوید؛
و خوشه ها به رقص در می آمدند

نشسته بودی بر قابی، 
در مقابلم؛
مثل گذشته ها حرف می زدی.
هنوز از دهانت شکوفه می بارید؛
زمزمه ی ترنم باران،
بویِ عطر زندگی می آمد.
از انگشتانت شعر می بارید.

و زبانت رازِ قلبِ عاشقت را می گشود
از دوست داشتن می گفتی ،
از بی عدالتی و ظلم

که بار کَج به منزل نمی رسد !

نشسته بودی بر قابی ،
تصویرِ شبحی را که از آسمانِ زمین برگرفته بودی ،
نشانده بودی بر قاب طاقچه ، 
که راز کلمهِ عدا لت را،
به زبان شعر باز می سرود .

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

متن ساده

  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید